همای عــ❤ــزیزتر ازهمای عــ❤ــزیزتر از، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 19 روز سن داره

همای اوجــــــــــــــــــــ❤ سعادت

روزهای بی خبری

1391/4/12 13:15
نویسنده : مدیر
2,709 بازدید
اشتراک گذاری

دوشنبه 12/4/91 01:15 ب.ظ

ایام عید 91 روزهایی بود که در بی خبری بسر می بردیم ولی چون خیلی مشتاق بودیم بدونیم که تو آیا واقعا پیش مایی یا نه؟     تصمیم گرفتیم بریم آزمایشگاه. به یکی از دوستامون که تو آزمایشگاه کار میکرد زنگ زدم، مامان شایان رو می گم، بعدا خودت می بینیشون، ولی جالب اینجاست که در مورد دایی بهرام و عمه حمیده باهاش صحبت کردم که می خواستن برای آزمایش ازدواج برن و الان عمۀ تو، زنداییت هم هست.لبخند

 خود دوستمون نیشابور بود. ولی به همکاراش در مورد دایی جون و عمه جون سفارش کرد . ما هم وقتی خودشون رو دیدیم و با هم جنگل رفتیم، بهش گفتم. اونم گفت: خوب، فردا بیا آزمایشگاه، که دیگه فرداش دیر شده بود و ما عازم رودهن بودیم. بعدش هم 18 ام با باباحاجی و مامان ملیح و کمی اسباب که به زور پشتِ مزدا باباحاجی جا داده بودیم اومدیم کرج  niniweblog.com. تو کرج هم که کلا یک هفته گذشت و بابایی نتونست بی بی چک بگیره. تو این یه هفته همش فکر می کردم، خوبه اگه واقعا یکی با من باشه. و حدس هم

می زدم که باشه و خوشحال بودم.

آخه عزیزکم من دوست داشتم که تو کرج یه رفیق، یه کس و کار، داشته باشم دیگه و کی بهتر از تو.

تا رفتیم رودهن، اول کاری که کردیم یه بی بی چک خریدیم و من چون می خواستم درسترین جواب رو بگیرم،  گذاشتم فردا صبح آزمایش کنم. فرداش صبح، ناشتا آزمایش رو گرفتم و دیدمـــــــــــــــ

 واووووووووووووووووووو................................ مثبت.

جالب بود هم شکه بودم هم خوشحال. اصلا کلی احساسات عجیب و غریب داشتم، که واضح ترینشون برای خودم این دوتا احساس بود. با اینکه از قبل کاملا احتمالشو می دادم، ولی عجیب بود که چرا اینقدر دچار تناقص شدم. بابایی که خواب بود بیدارش نکردم . فقط، چون شبِ قبلش تست رو ساخت چین خریده بودم و بعدش هم سریع پشیمون شدم که چرا نوع خوبشو نخریدم، صبح بعد از گرفتنِ تستِ اول برای اینکه مطمئن بشم و خیالم راحت بشه دوباره رفتم داروخانه یه تست خارجی خریدم و تست دوم هم گفت آره.

این یکی تست دیگه فریاد زد آآآرررررررررره ه ه.niniweblog.com

خیلی راحت آرام به بابایی که هنوز در خواب خوش بود niniweblog.comگفتم پاشو که جوابِ تست مثبته .

مثبتِ مطمئنه!

بابایی معلوم بود که اونم شکه شده niniweblog.comو فکر کنم، اونم  از این موضوعِ عجیب، خندش گرفت مثل من.  می گم عجیب چونکه خیلی جالبه، وقتی فقط یه چیزو می دونی و حدس می زنی، خیلی فرق می کنه تا زمانی که مطمئن میشی، انگار یه نوع  غافلگیری خاصه! شاید هم در این مورد این چنینه، یعنی" پدر و مادر شدن تا آخر عمر."

این روز خاص موندگار بیست و پنج فروردین ماه یک هزار و سیصد و نود و یک بود. و تو یک ماه و هفت روز جنینیت بود به تاریخ خودم.

این هم عکس بی بی چک ها:

خوش اومدی حادثه قشنگ زندگیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

هما
25 بهمن 91 19:06
وااای چه باحال.منم هفته دیگه باید برم آزمایش.برام دعا کن.........یعنی میشه این حس تورو منم هفته دیگه تجربه کنم؟تولد همسری هم هست.غافلگیرش کنم؟


دعا می کنم. هیچوقت هم برای دعا و خواستن دیر نیست. و هر وقت باشه غافلگیر می شه و باز هر وقت باشه یک هدیه است. برات این هدیه رو آرزومندم.