و آن زمان که خواست که بیاید...
روز تولدت روز دیدارت روز در آغوش گرفتنت روزی که تصمیم گرفتی پا به دنیای ما بذاری روزی که زمینی شدی روزی که ما رو مفتخر کردی اونروز 29 آبان ماه یکهزارو سیصد و نود و یک بود. روزي كه تا ابد درخشنده ترين روز تقويم من است. تو امدی بدون هیچ توقعی بابت گلباران کردن قدم هایت . تو آمدی با چشمانی که برق عشق را داشتند . تو آمدی با نفس هایی که تمام زندگیم شد . همای من فرشته من حال که این مطلبو می نویسم در کار این روزگار در عجبم. یکشنبه پیش این موقع، توی شکمم بودی و من اصلا فکرشو نمی کردم، که فرداش باید تو رو در آغوش بگیرم. آری، این تصمیم گرفته شده بود و از دست من خارجه، آنچه که در...