ماه سوم- اردیبهشت و خرداد- سونوی NT

1391/3/9 20:30

نویسنده : مدیر

294 بازدید

اشتراک گذاری

9/3/91

اولین جایی که تو رو دیدم. بغل

خیلی کوچولو بودی از کف دست هم کوچیک تر. ولی با بزرگنمایی دستگاه سونو، تورو خیلی خوب دیدم.

کل سونو، دوبعدی بود و سیاه و سفید. بابایی رو هم نذاشتن بیاد تو. افسوس چندبار هم گفتم، گفتن: صدا می کنن ولی نکردن منتظر . به خاطر همین ازشون خوشم نیومد. عصبانی

صدای قلبتو برای اولین بار شنیدم و ضبطش کردم. اون لحظه اصلا از یادم نمیره.

از اون لحظه هایی که همون اول، ثبتش می کنی تا ابد.

چون با اینکه تکرار می شه ولی بار اولش (دارم سعی می کنم بهترین کلمه رو بگم ولی خیلی سخته).

بهتره بگم: "بار اولش دیگه تکرار نمیشه!"

خانم دکتری هم که سونو میکرد، تا آخرش حرف نزد. من اعصابم خورد شده بود. برای گرفتن اندازه پشت گردنت هم چند بار اینور و اونور شدم و سرفه کردم تا اندازه رو گرفت. فقط عزیزم وقتی سرفه میکردم تو همچین بالا و پایین می شدی و کمرت قوس بر می داشت، که دلم می سوخت. ولی خوشحال هم بودم که با سرفه من چند ثانیه بعدش جابجا می شدی و از مایع جنینی جدا می شدی.

از تو مانیتور می دیدمت خیلی جالب بود، حرکتت، که واکنش به سرفه من بود، با کمی تاخیر.

توی اتاق دیگه هم که جنسیتِ احتمالیت بهم گفته شد. چون از قبل می دونستم "دختر مامانی" . فقط خوشحال شدم. اولین چیزی که به بابایی گفتم.

خدارو شکر سالم هم بودی.

خدایا شکرت دختری رو که خواستم بهم دادی.

بعد از سونو، سریعا بعدش، اینقدر ذوق داشتم که بابایی رو بردم و برات اولین وسیله رو خریدم، که یک کفش بود با size:1 ,0-3 mount

انگار کفش عروسکه اینقد کوچولوه.

هرشب باید می بوسیدمشون تا خوابم می برد.

با نگاه به کفشات کیف می کردم. بقیه می گفتن آخه مگه تو این سن میشه کفش پاش کرد من هم می گفتم بله چرا نشه دختر من قرتیه. پاش می کنم دل همتون رو می بره. مژه