همای عــ❤ــزیزتر ازهمای عــ❤ــزیزتر از، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 18 روز سن داره

همای اوجــــــــــــــــــــ❤ سعادت

رسالت چهل روز گی

رسالتی که باید به انجامش رساند تا.... تا، نمی دانم چه شود. من و پدرت هم این رسالت و وظیفه خطیر را به انجام رساندیم با ماجراهایی... به اندازه ٤٠ سال! خسته شدیم... و کلی مسایل دیگه. به هرحال، بگذریم.... مهم بود. در دقایق آخر، منظورم تا قبل از بامداد تمومش کردیم. چله ات رو تو کرج زدیم. من و بابا با هم. با کلی خاطره های تلخ و شیرین. بــــــــــگم بههههههههههههههت...  من و بابایی هم، کم ماجرا نداریم. حالا همه چی درست میشه. آره، ایشالله.   اینم خواب سفید: بعد از حمام چله باقی______ در ادامه: هما جون قبل از حمام چله   هما جون در حمام چله بخار گرفته. هرچی به این باباجونت گفتم بزار یککم بخا...
9 دی 1391

پی__در سوخته !

این همون پی__در سوخته! روی دیواره که اونجا ٣٢ هفته اش بود و الان ٣٥ روزه که دنیای منه.... ...
4 دی 1391

تو... بابایی منی؟!!

تو بابای منی؟؟؟ ... - این آقاهه کیه؟   - بزار یککم فکر کنم!!!   - خیلی قیافت آشناست ... یه جا دیدمت. قبلا!!!   - اوه ه، یادم اومد   - ای بابا، دیدی مامان جون، تقصیر توهه که من فراموشی گرفتم... به من بیشتر برس. ... هما یک ماه و دو روزه در بغل بابایی. ...
1 دی 1391

ღღ........♥ 30 ♥......ღღ

ماهگرد یک ماهگیت مبارک همای من. یک ماهگیت یک شب قبل از شب یلدا و دو شب قبل از اتمام دنیا بود!!!   30 روزگیتو با شب یلدا یکی کردیم. یک لباس برات خریدم به مناسبت اونروز که مثل عروسک شده بودی. جای خیلی ها خالی بود. باباحاجی تفعلی  به لسان الغیب زد. و فکر می کنم خواجه حافظ از دل باباحاجی گفت. چون بعد از یکماه که مهمونشون بودیم با یک فرشته کوچولو،  قصد رفتن به کرج داشتیم، خیلی به این مهمون عزیز عادت کرده بودن و حافظ هم از دل باباحاجی گفت. گنج سعادتم، امید دارم که در مملکت حسن سر تاجوری داشته باشی. الهی آمین.            آن یار کزو خانه ما جای پری بود  &nb...
30 آذر 1391

همای 5 روزه 10 حالته

 هما کوچولو تو خواب می خنده. تصمیم گرفتم از این حالت عکس بگیرم که نتیجه اش شد این عکس ها... این حالات پشت سرهم بی وقفه- فکر کنم پانوروما- از هماجون گرفته شده در ٥ روزگی... با هر تیک دوربین یک حالت ثبت شده.      درادامه مطلب خود عکس ها رو بدون کولاژ ببینید...   ...
29 آذر 1391

ماه روز - متولد آبان

    یک ماه گذشت... فرشته آبانی من یک ماهه شد. یک ماه از خاص ترین و ناب ترین تجربه زندگی گذشت. لحظه دیدار با همای زندگیم... لحظه خاصِ لمس تنش... آغوش باز من و قرار گرفتن او و از شیره جانم مکیدن... لحظه ای که باورش و حسش سخت است.. گفتنی نیست این لحظه حتی درک کردنی هم نیست. خیال قشنگیست    رویاست   بهشت است آن لحظه.   فرشته کوچولو خوش اومدی منتظر اومدنت بودم تورو من خواب می دیدم    و کلیک کنید ==>> خانواده سه نفره ما .   و ادامه مطلب...               &n...
29 آذر 1391

ماه نامه 1- 1 تا 30- 29 آبان تا 29 آذر

یک ماهست که از روز تولدت می گذره و الان خانواده ٣ نفریمون با وجود تو رنگ و بویی دیگه گرفته... تغییراتی کرده که هنوز جنس این تغییراتو نمی شناسیم... ولی قشنگه ... قشنگ و سخت... سختیش نتونسته مانع لذت و شیرینیش بشه. ..... نمی دونم این تغییر برای تو چگونه است؟ خدا را بارها و هزاران بار شکر، دختر سالم و زیبایی به ما بخشیدی. و تنها می گویم به خاطر فرشته ایی که به زندگی ما فرستادی ممنونیم.  30 شب فوق العاده رو با نفس های کوچک او گذرونیم و چقدر با فکر به روزها و شبهای قشنگی که خواهیم داشت، خوشوقتیم. .... عزم کردم در این ماه نامه ها، از خصوصیات و ویژگی های بارزت در اون ماه صحبت کنم... یعنی فقط مختص همین کاره... احتمالا تا ٢٤ تا...
29 آذر 1391