تو را هما مینامیم
در گذشته نه چندان دور اگر زوجی صاحب نوزادی میشد، در انتخاب نام میبایست سلسله آداب و رسومی خاص رعایت شود. آدابی که مانند بسیاری از سنن برخاسته از عرف، نانوشته ولی لازم الاجرا بود. از لزوم رعایت احترام بزرگتر و حرمت موی سپید برخاسته و بیاعتنایی به آن موجب ناخرسندی اطرافیان شده و چه بسا شیرینی تولد نوزاد نورسیده را با تلخی و کدورت میآمیخت.
حق انتخاب در اختیار بزرگ فامیل بود تا بر پایه تجارب و صلاحدید خود، نامی برگزیند. طبعا" والدین نوزاد به جهت سن و سال پایین تر و عدم بهره مندی از تجربه کافی و سابقه کمتر در پاره کردن پیراهن بیشتر، حق اظهار نظر نداشته و اصولا" در تصمیمگیری بزرگان نقش نداشتند. طبعا" قدرت مالی و منزلت اجتماعی فرد بزرگتر فامیل، بر حقانیت او و حساسیت موضوع میافزود.
بزرگتر نگاهی به نوزاد انداخته، دستی بر محاسن سفیدش کشیده و فی البداهه نامی انتخاب میکرد: شعبان ، چون در ماه شعبان قرار داریم ، یا رمضان و صفرعلی و قربان! یا جعفر ، حسن ، مرتضی به مناسبت تقارن با میلاد امام ...! ملوک به یاد جده بزرگ فامیل که خدایش بیامرزاد! اسکندر ، صنم و... بدون دلیل و کلا" همین طوری!
سپس راسا" نام انتخاب شده را پشت جلد قرآن مینوشت و اطرافیان بهت زده از این همه درایت، انتخاب او را به دیده منت پذیرفته و دوام سایه ایشان را از خداوند قادر متعال مسالت میکردند. همگی خشنود بودند و مشکلی نبود تا زمانی که آن نوزاد بیخبر بزرگ شده و وارد اجتماع میشد. طبعا" خود را با دوستان هم سن و سال مقایسه کرده و متوجه موضوعی ناخوشایند میشد:
اینکه چرا اسم من فلان است و قدیمی است و...؟ بچه ها به خاطر اسمم به من میخندند! چرا چنین نامی بر من گذاشتهاید؟ چرا با من چنین کردید؟ اولین مسئولیت پدرانه و مادرانه خود را به کسی سپردید که در گذشته میزیست و از حال و احوال زمانه من بیاطلاع بود! من هم حق داشتم که نامی برازنده داشته باشم. به چه حقی اولین حق مرا پایمال کردید؟
سالیانی گذشت و اوضاع به تدریج تغییر کرد. بزرگترها بزرگوارتر شدند. حساسیت و اهمیت موضوع درک شد. احترام به بزرگتر بر موضوعات دیگر و چه بسا مهمتر تمرکز یافت. شاید هم به اعتقاد برخی، بزرگی و کوچکی از بین رفت! شاید! حالا دیگر پدر و مادر تصمیم گیرنده بودند، البته مانند هر موضوع مهم دیگر، بزرگترها دارای نقش مشورتی بودند و نظرشان مورد احترام.
تبعیت از سلیقه جمعی یا اعتماد به سلیقه شخصی؟
مقارن با این تغییر، فرهنگ نامهای اسلامی-عربی تدریجا" جای خود را به فرهنگ فارسی میداد، نامهای عربی جذابیتش را از دست میداد و اسامی ایرانی و باستانی رواج مییافت.
البته تعدادی نام متعلق به بزرگان دین هنوز مورد پسند جامعه بود که حالا هم به همان منوال مورد پسند است. نامهایی مانند محمد ، علی ،حسین ، رضا و...
جدای از اسامی پر طرفدار مذهبی، پدیده ای دیگر نیز در جامعه جریان دارد، به گونه ای که نامهایی خاص هوادار بسیار پیدا کرده و نوعی گرایش همگانی به آنها در جامعه مشاهده میشود. تا جایی که میتوان گفت که مد روز میشوند و درصد بالایی از متولدین سالهای خاص دارای نامهای یکسان میشوند.
تعدادی از این نامها را از کودکی به یاد دارم : میلاد ،اشکان ،ساسان ، روح ا...
و در سالهای اخیر نیز چنین گرایشی مشاهده می شود. طبق گزارش ثبت احوال در سال 90 درصد قابل توجهی از متولدین دختر نامهای فاطمه، ستایش، زهرا و متولدین پسر نامهای امیرعلی، امیرحسین، محمدطاها است.
ما اما تصمیم گرفتهایم نظر و سلیقه خود را محدود به نامهای رایج نکنیم. نخواستیم چون نام سارینا یا هلیا مد امسال شده است نام دختر دلبندمان را اینگونه انتخاب کنیم. به دو دلیل:
اولا" نام باید دارای معنای فاخر و زیبا و مزین به آهنگ و آوای خوش باشد که ممکن است نام مد روز ضرورتا" دارای این خصایص نباشد، همانطور که لباس مد روز ممکن است زیبا نباشد و سلیقه و عقل سلیم را ارضاء نکند
ثانیا" هر آنچه که روزی مد بوده، با گذر زمان از رونق افتاده و چه بسا از نگاه آینده آنگونه که اکنون زیبا به نظر میآید ، زیبا نباشد.
همچنین نخواستیم کلمه ای مهجور و غیر معمول انتخاب کنیم ، طوری که به ستیز با جریان عادی جامعه یا شنا کردن در جهت خلاف جریان آب متهم شویم.
آنچه که نمیخواستیم گفته شد. حال باید بگویم که چه میخواستیم
میخواستیم نامی برخاسته از فرهنگ پیشینیانمان انتخاب کنیم که در صورت امکان در ادبیات فارسی و فرهنگ کهن این سرزمین دارای جایگاه و مقام باشد. گذر زمان بر زیبایی و فخامت لفظی و معنوی آن تاثیر نگذارد. با روح زمانه، حال و آینده، در هماهنگی باشد.
باور داشتیم که زیبایی در سادگی است. پس باید کلمه ای ساده باشد که به هر زبانی به راحتی ادا شود. در عین خوش آهنگی، مفهومی خوش به همراه داشته باشد. مختصری تحقیق و جستجو ما را به کلمهای رساند که هر آنچه میخواستیم در آن یافتیم: هما HOMA
هما چیست؟
هما پرنده داستانها و اساطیر ایران باستان با عمری به قدمت تاریخ این مرز و بوم است. پرندهای شکاری شبیه به یک شاهین عظیم. طرح مشخص بدن در حال پرواز، این پرنده را از سایر پرندگان متمایز می کند. هما دارای بدنی به طول یک متر یا کمی بیشتر، بالهای دراز و کم عرض و زاویه دار و دمی بلند و لوزی شکل و تیره رنگ است. مهمترین وجه تمایز هما از سایر پرنگان شکاری ، رنگ نارنجی ناحیه سینه است که از فاصله دور قابل تشخیص است.
هما پرنده ای تک زی و گوشه گیر است و زیستگاه خود را در کوههای مرتفع و دور از دسترس انسان انتخاب میکند. شاید به همین جهت باشد که در اساطیر ایرانی به شکوه و وقار معروف شده است.
بسیاری هما را پرنده افسانهها و همتای ققنوس و سیمرغ میدانند که تنها در اساطیر باستان وجود دارد در حالی که هما این روزها هم بر فراز ارتفاعات ایران زمین دیده میشود. اگرچه آرام آرام آسمان از پرواز آرامش تهی میشود.
جایگاه ویژه هما در ادبیات پارسی
لغت نامه دهخدا:
درادبیات فارسی او را نماد فرّ و شکوه دانند و به شگون نیک گیرند. مرغی است که او را مبارک دارند و چون پیدا شود مردم به تفأل در زیر سایه ٔ او روند
فرهنگ فارسي عميد:
هما- هماي: مرغ خوب، فرخنده، مرغي نظير شاهين با جثه بزرگ كه خوراكش استخوان است. قدما مي پنداشتند سايه اش بر سر هر كس بيافتد به سعادت و كامراني خواهد رسيد(در ميمنت و مباركي به او مثل ميزدند).
فرهنگ فارسي معين:
هما پرندهاي است از راسته شکاربانان روز، با جثهاي قوي که بجز استخوان نخورد و استخوانهاي بزرگ را از بلندي بر صخرهاي افکنده تا پس از قطعه شدن آنرا بخورد. هماي را عوام فرخنده گيرند و گرامي شمرند.
در لغت هما فرخنده است و فرخنده نيز معني ميدهد. کلمه همایون نیز برگرفته از آن است. در افسانههای ایران مثل ققنوس در اساطیر مصر و یونان صاحب کرامت است. هما در ادبیات ایران نماد سعادت است. برعکس جغد که نماد شوم است. در قصهها و مثلهای ایرانی از هما به عنوان پرندهای استخوان خوار و بیآزار یاد شدهاست که با وجود شکوه و جلال و قدرت به آزار و آسیب دیگر مخلوقات نمیپردازد. این معنی به قصه و مثل محدود نبوده و در واقعیت و در حیات طبیعی این پرنده نیز به روشنی مشاهده میشود.
همای بر همه مرغان از آن شرف دارد |
که استخوان خورد و جانور نیازارد (سعدی) |
در سخن بزرگان ادب پارسی نمونه بسیار است که هما با شرافت و سایه فرّ آمده است. علت تاریخی این است که هرگاه پادشاهی درگذشته و وارثی برای جانشینی نداشت، مردم را در میدانی جمع میکردند و همایی را رها میکردند. هما بر روی سر یا شانه هر کس که مینشست آن شخص پادشاه آن سرزمین میشد.
به این سبب در سروده های بسیاری از شاعران از هما به عنوان پرنده خوشبختی و سعادت یاد شده است.
نمونه هایی از یادکرد هما در ادبیات فارسی:
تو فرّ همایی و زیبای گاه |
تو تاج کیانی و پشت سپاه (فردوسی) |
|
همای سپهری بگسترد پر |
همی بر سرش داشت سایه ز فر (فردوسی) |
|
کس نیاید به زیر سایه ٔ بوم |
ور همای از جهان شود معدوم (سعدی) |
|
همای گو مفکن سایه ٔ شرف هرگز |
بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد (حافظ) |
|
چون تو همایی شرف کار باش |
کم خور و کم گوی و کم آزار باش(نظامی) |
و همچنین شاه بیت حافظ :
همای اوج سعادت به دام ما افتد |
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد (حافظ) |
در آیین زرتشت نیز هما با سعادت هم ارز بوده است. هموطنان زرتشتی در معدود روستاهای مناطق کویری ایران به خوبی با این پرنده و مفهوم سعادت او آشنایند. آنها بر این باورند که هرگاه هما برفراز جسد فردی که بر روی بلندی قرار داده شده است بیاید، آن فرد در عالم جاودان سعادتمند خواهد شد. همچنین در خرابههای پایتخت هخامنشیان، تخت جمشید، سرستون سنگی از هما پیدا شدهاست. نشان آن که هما در دوره ایران باستان نیز پرنده سعادت و مورد توجه ایرانیان پاک نهاد بودهاست.
تو را هما می نامیم
نامی با بیانی ساده و آهنگ خوش، برگرفته از فرهنگ کهن پارسی و یادگار اساطیر ایرانی، هماهنگ با سلیقه مردم زمانه قدیم و جدید که وقتی بر زبان آید سعادت و فرّ و شکوه به یاد آورد.
تو ای دخترم! میوه عشق پدر و مادرت! ای زیبایی و شکوه ناب! تو را هما می نامیم.
تو را هما می نامیم تا همای اوج سعادتمان باشی، تا پرنده خوشبختیمان شوی. تو را هما مینامیم تا سایه شوکت و سعادتت را بر سرمان بگستری و پادشاه دلهایمان باشی. تو را که با گامهای کوچک و باوقار به دنیایمان میآیی، تو را که سعادت و خوشبختی بر زندگی مان می افشانی، تورا هما مینامیم .
تو را هما مینامیم تا بستگیات به ایران و فرهنگ پارسی و ریشهات در این آب و خاک را همیشه به یاد داشته باشی و در قلب کوچکت عشق به این سرزمین ریشه کند.
تو را هما می نامیم تا میان همکلاسیهایت با نامهای سارینا و و فاطیما و آرمیتا و آرمیتی و ستیا و سانیا و آمیتیس و آنیتا و... که معنی نام خود را در لغتنامه ها میجویند نیازی به توضیح و تفسیر نامت نداشته باشی، که هر پارسی گویی میداند جایگاه و مقام نام تو چیست. چه نامی به از این؟