همای عــ❤ــزیزتر ازهمای عــ❤ــزیزتر از، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

همای اوجــــــــــــــــــــ❤ سعادت

جشن تولد رنگین کمان هما

1392/10/27 2:00
نویسنده : مدیر
3,190 بازدید
اشتراک گذاری

دختر قشنگم، تمام دنیا به قشنگی رنگهای یک رنگین کمونه که با وجودت، در آسمان زندگی، هلال زده.

جشن یکسالگیت جشنی رنگین کمونی بود که تو ، رنگین کمونِ این جشن بودی.

ولی میگم رنگین کمان، نه فقط به خاطر رنگهای تولدت یا بادکنک های رنگی و یا رنگین کمان نقش گرفته روی دیوار و یا حتی دامن رنگین کمانت... نه، میگم رنگین کمان  به خاطر خودت که با حرکاتت و دلبریهات با تمام کودکیت به تولدت رنگ و شادی بخشیدی.  حرکات کودکانه ات که پر بود از کودکی ولی نشانی از بزرگی و شخصیت و  احساس و شادابی و تازگی داشت.  کودکی یکساله و دوماه که انگار می دانست شب، شب اوست. و با شیرینی هاش جشنی رنگین کمانی ساخت و به یادگار گذاشت.

اوایل کمی معذب بود، ولی تمامِ مدتِ تولد، رنگین کمون این جمع بود.

یادگرفته بود شاپاش بده و شاپاش می داد و تعجب می کرد که بچه ها ازش نمی گیرن. البته اولش تو کار جمع کردن بود و بعد دست و دلباز شد و هر آنچه جمع کرده بود و شاپاش می داد.مژه

می رقصید وقتی باباحاجیش براش می خوند.

شمع فوت می کرد و خاموش نمیشد ولی زمانی که شمع توسط یه شیطون بلای دیگه تو تولد خاموش می شد، دست می زد.

بازی می کرد و می چرخید و شادی می کرد.

...

رنگین کمونم تو با همین کارهات هر لحظه مرا مثل دیدن یک رنگین کمان واقعی که تو آسمون آبی ببینم ذوق زده می کنی.

....

بریم سراغ عکس ها به همراه توضیحات ( کیفیت نامطلوب عکسها به علت کم کردن حجم آنها به پایینتر از ١٠٠kb است.)

جشن تولد با تم رنگین کمان در تاریخ ٢٧ دی ماه ١٣٩٢

جشن تولد یکسالگی هماجون

شمال به همراه فامیل های مامان وبابا - تعداد دعوتی ٨٠ نفر که پذیرای ٦٠ نفر شدیم که انشالله بهشون خوش گذشته باشد و خاطره خوبی در ذهنشان بماند از تولد دختر کوچولوی ما.

 

در ورودی و لیبل زنگ واحد.

 

فلش راهنما به سمت تولد ( دو عدد فلش داشتیم به همراه ردپا، که از ردپاهای روی پله عکسی موجود نیست)

خوش آمد گویی درب واحد.

و تزیینات خونه

رنگین کمان - یک توضیح کوچولو اینکه چسبی که هلال نارنجی داره و برق میزنه خرابکاری هماست.

  

 

 

تقویم نه ماه انتظار زیبا - بی بی چک - اولین خرید که کفشای کوجولو بود - اولین بار شنیدن صدای قلبت با حضور هم بابا و هم مامان - مشخص شدن اینکه خانم خانمایی و روز تولد قشنگ تو.

ساعت تولد فرشته کوچولو - ١٩ و ٣٢ دقیقه غروب پاییزی ٢٩ آبان ماه.

ریسه ماهگرد از ١ ماهگی تا ١٢ ماهگی گلم.

که در آخر مجلس 7 ماهگی و 10 و 12 به یادگاری داده شد.

لباس و کفش های کوچولوش.

 

 

و امـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ا خود رنگین کمان جشن امشب... همای نازمــــــــــــــ   

دختر نازمــــــــــــــــــــــــــــ

که اولشه ، یک خورده معذبه.

ولی کمی بعد دونست چه خبره و با آهنگ میرقصه... مامانش در حال پذیراییه و عکس های مربوطه برای دوربینهای متفرقه است که تاره.

هما و بابا حاجیش ، که هر وقت برای هماجونش می خونه، هماجونشه هم براش می رقصه. و باباحاجی هم حسابی کیف می کنه. فقط حیف که از این صحنه، دوربین مامان تار فیلم گرفته متاسفانه.ناراحتگریه

دختر قشنگم این تولد تجربه های قشنگی برام داشت.. ولی تجربه هایی  هم داشته که برام درس بزرگی شد ولی چه فایده، لحظه هایی رو از دست دادم که دیگه جبران پذیر نیست . یکیش این که در ذهن داشتم که روی میز رنگین کمون ازت عکس ببندازم و هم چنین با این کلاه ها، که همه بچه ها سرشون بزارن و در کنار کیکت با تمام بچه های تولد عکس بندازی... ولی دیگه، وقتی میزبان یک جشن بزرگ بشی و اولین تجربه ات هم باشه دیگه یکسری چیزها از دستت در می ره.  تنها قسمت ناراحت کننده تولدت. ناراحتناراحتخیلی ناراحتم ولی بازهم فیلم ها و عکس های خوبی به جا مونده. ایشالله سالهای بعد جبران میشه . تمام کارهام می نویسم که از دستم در نره. انشالله.

میز شامل : کلاه و قیف پاپ کورن و کیف های گیفت که شکلات رنگین کمان بود و پاستیل های رنگی. گیفت ها و کیف ها که نمی دونم چی شد، آیا همه بچه ها برداشتن یا نه؟ خوشمزهسوال

بیسکویت ها و کوکی های مامان پز و کاپ کیک های رنگاوارنگ که خیلی هم مورد تعریف و تمجید شد.خجالت

ژله پوست پرتقال که ترتیب رنگین کمانیش بهم ریخت.

غذا: کشمش پلو مازندرانی با آلو خورش که وااااااااااااااااااااااااااااااای نگو... حیف که تو کم خوردی.خنثی

 

دستمال کاغذی با لیبل تم تولد، که لحظه آخر هول هولی طراحی شد. و زندایی و ستاره جون زحمت برش و نصب کشیدن. خیلی هم تمیز و عالی شد. چون من خودم شب آخر استرسم زیاد شده بود و به قول ستاره اعصابم ضعیف بود برای ظریفکاری.استرس

قرار گذاشته بودیم، ببینیم کسی متوجه میشه که دستمال ها تم دارن؟؟ چون بابایی می گفت نباید اینقدر نزدیک به جعبه دستمال می گرفتی... ولی باباحاجی لو داد( جعبه دستمالو بالا گرفت) و برعکس حرف بابایی، اتفاقا همه می گفتن چیکار کردی چطور اینقدر شبیه دستمال کارخونه ایی!!؟... ماییم دیگه.

خوب قسمت خوشمزه که این کارد و کفگیرشه...

هما در حال شمع فوت کردن. هما جون، شما که تا به گاز می رسی تا یه آتیشی، شعله ای می بینی، فوت می کنی... چرا شمعتو خاموش نکردی؟!!یولخیال باطل

چند روز قبل که باباحاجی باهات کار کرد، در کمال ناباوری شمعتو خاموش کردی ( تولد یکسالگیت فوت می کردی که فوتت قدرت نداشت)، اونشب هم فوت می کردی، هم می کردی هم نمی کردی ولی نمی شد چون شمع دور بود ازت. من جات چندبار فوت کردم بعدش خاموش شد، بعد چند بار!!!خجالتزباننیشخند

و دفتر یادبود - و ممنونم از تمام کسانی که برامون یادگاری محبت آمیز گذاشتن.

و کادوها. همه زحمت کشیدن. و واقعا راضی نبودیم به زحمتشون.

هما هم حسابی از ماهی و گاوه خوشش اومده بود.

تولد تموم شد. آخر تولده، راحت کردیم...

 

ما تا خواستیم عکس بگیریم از اصل موضوع... دوباره دامنو تنش کردیم که اینجوری شد....خانم می خواست بره بازی.

گریه همراه با التماس که ولم وکن.

بغل باباحاجیش کم رضایت داد که از اسباب بازی ها موقتا بیخیال بشه ولی بازهم ملتمسانه نگاه می کرد. و روی مارو هم زمین ننداخت.

 واین اخم می تونه با یک طنز ساده بشه نگاه طنز آلود و خنده زیبای دخترم .

همیشه بخند رنگین کمون کوچولو.... دوست دارم.

تازیخ پست: ٢٣ بهمن ٩٢

 ....

دخترم جشنت رنگین کمانی بود، چون چی بهتر از رنگین کمانی شاد و رنگارنگ ... همه چی از تزیینات و ریسه ها و لیبلها و کیک و سالاد رنگین کمونی شده بود تا حس و حال منو نشون بده، ولی در پایان این جشن، دیدم که من دختری دارم که بارها در این جشن یادم می رفت که او تنها یکسال دارد... بزرگتر و خانمتر دیدمت. و تمام شادی این جشن وجود و حس و دنیای  رنگین کمونی  و کوچیک و شاد خودت بود.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)