همای عــ❤ــزیزتر ازهمای عــ❤ــزیزتر از، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

همای اوجــــــــــــــــــــ❤ سعادت

تزیینات تولد رنگین کمانی

1392/11/20 6:24
نویسنده : مدیر
1,250 بازدید
اشتراک گذاری

دلیل نصب این پست معرفی و تقدیر و تشکر از کسانی است که مرا کمک و یاری رسانند و از همین جا ازشون تشکر می کنم.

اااااوووول از همه از باباحاجی هماجون که اگه نبود به هیچ عنوان، نه میشد تولدی باشه و نه تزییناتی. از اونجا که هما به باباحاجیش یعنی پدر بنده خیلی وابسته است و این رابطه کاملا صد در صد دو طرفه است در نتیجه من زمانهای آزادِ فراغ بال زیاد داشتم، البته مشخصا فقط در رودهن.لبخند چون هما به کس دیگه ای همچین وابستگی ایی نداره.... منظورمو گرفتیننیشخندمتفکرچشمک. به همین منظور در کرج اصلا فراغ بال نداشتم. 

بعد از مامان ملیح، که دستشو می بوسم. همه جوره مادره. مادری که همیشه بی تامل و بی توقع و بی توقف و بی منت ماااادددددره ه ه. مادرم ممنونم که با وجود تمام دردهات، مرهمی برای همه.

دایی و زندایی ( عمه) هماجون، البته فکر کنم کمی از کارهای ما خسته شدن و مارو تحمل کردن ، ولی ما در هر صورت ازشون ممنونیم. چون مشغولیت هما هرچند هم کم، با دایی و عمه اش، باز هم فراغ بال و فرصتی بود برای من.

و و و و  همسرم، پدر هماجون. تمام آنچه که از تولد هما، شبی خاطره انگیز ساخت، وجود همسر و پدری مثل شهراممه. از همینجا روشو می بوسم و از اینکه می پذیرفت هرآنچه را که من می گفتم، ممنونم. و من خیلی سعی می کردم که خللی در توجه به هما و پدرش و زندگی در جریان این تولد ایجاد نشه ولی اگر کوتاهی بوده، تحمل کرده.

و  از دایی و زندایی و دختردایی خوبم ستاره جان که در تشریفات و تزیینات منزل شمال، بزرگترین یاری رسان های من بودن. از ساخت و نصب و برش بگیر تا خرید و سفارش کیک و تزییینات. ایشالله روزی بتونم جبرانش کنم. و از طرفی دیگه سلیقه قشنگشون که به کارها و تزیینات جلوه می بخشید... مثل دسته چتر رنگین کمان و .... ممنونم ازشون.

وووووووووووووو دختر گلم، هما. که مادرشو تحمل کرد. "مادر"، اگر ازت کم گذاشتم، اگر گاهی به دلیل شب بیداری ها، حوصله نداشتم و شاید گاهی حواسم به تو و بازی های کودکانه ات نبود، اگر گاهی برای عوض کردن سمت نگاهم از لپ تاپ به روی ماهت، اصرار ورزیدی و کلی اگرهای دیگه، منو ببخش. منو ببخش تنها گناهم این بوده که خواستم شبی فراتر از رویا، شبی فراموش نشدنی و شبی خاص بسازم. خاص برای دخترم.

.....

 ایده تا اجرا کار خودم بوده. منتها علاوه بر عزیزانی که کمکم کردن، من عاشق دو چیز شدم. یکیش"  این " که اگه نبود، نمی دونم چی میشد.... واقعا عاشقش شدم.

و دیگری اینها که اینجا می تونید ببینید.... واقعا معرکه ان.

 .....

عکس ها در ادامه مطلب.

 

 

 

 

 

بابا جون هما، که همیشه  آخر کارا میاد و دستی بر کار می بره و یکدفعه همه چی دگرگون میشه ... تا قبلش همش می گه بیخیال شو ولی بعد که می بینه همه چی خوبه میاد و با تغییراتی همه چی رو عالی می کنه. فقط آخرش میاد دیگه.

مثل اینجا که نزدیکای شروع تولد یکدفعه 30- 40 تا بادکنک به دیوارها وصل کرد. بادکنک های سقف هم که اثر رنگین کمان، کار مامانه. ولی بادکنک های دیوار هم لازم بود واقعا جلوه ای خوبی داد و فضا رو پر کرد.

اون توپ رنگین کمان هم که اون پشت ها معلومه. به سقف آویزونه اون هم آخراش، بابای هما اومد. یکسری چسب کاری کرد. دستش درد نکنه. 

یکسری از تزیینات هم به دلیل کمبود وقت موند. مثل چترهای رنگین کمان، ریسه I am One، کفش های دخترانه به مناسبت راه افتادن هماجان و غیره.

این یک هم که کمی خشن بود با چیدن دُمش که سر جلوی یک باشه، مهربونش کردیم.

                 

 

این هم هما خانم، می خواست بره پیشی و جوجوک ببینه. عجله داره... صبرش هم تموم شده... زودتر می خواد با باباحاجیش بره بیرون.

 

پسندها (1)

نظرات (0)