همای عــ❤ــزیزتر ازهمای عــ❤ــزیزتر از، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

همای اوجــــــــــــــــــــ❤ سعادت

مقدمات تولد رنگین کمانی 2

1392/11/15 12:56
نویسنده : مدیر
1,014 بازدید
اشتراک گذاری

در پست قبلی ( مقدمات تولد رنگین کمانی ١) مطالبی را توضیح دادم که برای شروع کار بود. و تا پایان کار که به تاریخ ٢٧ بهمن ماه بوده، زمان زیادی گذشت و بالا و پایین های زیادی اتفاق افتاد و من هم در این میان فقط ارتقا می یافتم. و بدین منوال، اختلافی زمین تا آسمان داشت آنچه که در شروع در ذهنم بود و در نهایت آنچه که اجرا شد. منظورم از نظر ایده و اجرا و تداراکات می باشد.

.....

این تولد جدای از هر چیزی که برام داشت، دستاوردهای زیادی هم عایدم کرد و در خودم چیزهایی رو یافتم که روزی خیالش هم از سرم نمی گذشت. استعدادهایی نهان بود که دیدم، وااای ! من چقدر حیفم...!!!

....

 از اول تا آخرشو داستان وار، هرچه که به ذهنم بیاید، می نویسم. خلاصه هم می کنم که حوصله سر بر نشه.

- تحقیقات که از مدتها قبل انجام شد و در طی تحقیقات، به تم هم فکر می کردم و در این بین، تنها، مطمئن بودم که تم های شخصیت هایی را انتخاب نخواهم کرد که احتمالا درآینده، هما دوستدارشان شود و آنوقت خودش انتخابگر تمش خواهد بود (مثلا دورا یا باب اسفنجی یا سیندرلا و باربی). تا آنروز هم خیلی دور نیست، مثلا انشالله همین سال دیگه.. و در عین حال دوست داشتم شاد هم باشه.

در مرحله تحقیقات، وکتورهای رنگاوارنگ خیلی به دلم می نشست و تصمیم گرفتم که تم رنگاوارنگ انتخاب کنم و بدین گونه، از اونجایی که قبلا هیچوقت همچین کاری نکرده بودم و فتوشاب هم نمی دانستم، می تونستم زیر خاکیعینک، به اسم رنگارنگ هرچی دلم می خواد بسازم و بدوزم و تزیین کنم و در عین حال درگیر تم خاصی هم نمی شمــــــــــــ    و خیلی هم همه چی شادهــــــــــــــــــ    و خیلی هم خوبـــــــــــــ .نیشخند 

آقای پدر اولین نقشش اینجا ایفا شد، ( البته تا آخر فقط در همین نقش مانند، نه تنها به مرحله بعدی نرفت بلکه سقوط هم کردند و مدام کلمه "اینو بی خیال شو" از آقای پدر شنیده می شد.)

 *** حالا چون احتمال داره روزی بخونه، دلگیر نشه. همینجا ازش تشکر می کنم که ساعاتی مانده به تولد، بادکنک های زیادی نصب کردند و  به قول خودشون اون بادکنک ها اگر نبود، جلوه ایی هم نبود . ما هم که بخیل نیستیم، بگه. و کارهای دیگه از بودجه بندی و حمل و نقل و گاهگاهی در کنار ما و دستی بر کاردستی بردن و صبر و تحمل بنده جای بسی تشکر و قدردانی دارد.*** 

برگردیم به نقش آقای پدر که بعد از شنیدن عرایض بنده که اونموقع فقط بین "خودمو و خودت" بود، گفتند: " نه. بکنش رنگین کمون."

*** یه وقت فکر نکنین نقش آقای پدر این بود که تم رنگین کمون به ذهن ایشون خطور کرده. نه.***

اصلش اینه که من براشون توضیح دادم که موضوع از این قراره، ما به جای رنگین کمون، تمو می کنیم رنگاوارنگ. من هم می تونم همه چی بزنم تَنگش، کسی هم شک نکنه. چون من که فتوشابو و طراحی بلد نیستم که بتونم اجزای تمو، طبق یک چیز خاصی درست بکنم. ولی با وکتورها می تونم یه کارای بکنم. ولی در آخر اضافه کردم : " که البته می تونمم بکنمش رنگین کمون." .یول

 اینجا بود که حرف آقای پدر شد، شروع حرکتی انقلابی در من. همون حرف بالا که بیان داشتند: "نه. بُکنش، رنگین کمون".

من هم چون یه چیزی گفته بودم، فکر نمی کردم که از اون همه حرفی که زذه بودم، همون جمله آخرش، نظر بابا رو به خودش جلب کرده. گفتم: انوقت باید رنگین کمون هم درست بکنیم.( فکر کردم با این حرف خیلی بابا رو ترسوندم). گفت: خوب درست می کنیم.خنثیمتفکر

این حرفا الان بروز کرد، قرار بود بین خودم و خودش بمونه.

( البته بازهم آقای پدر به خودش نگیره، بعدا به خودش غره بشه. خودمم دیدم خیلی سخته بخوام با مقواها تمام طرح هارو پیاده کنم. راهی جز فتوشاب نبود.)

....

- خلاصه اینکه  ما شروع کردیم به کار.

- با Paint شروع کردم که فاجعه بود ادامه کار به این صورت با حجم کارهای من، تازه دایی هما کار کشیدن ریسه هارو انجام داده بود.پس تنها می ماند یک گزینه فتوشاب غول. که در نهایت شاخشو شکوندم.

- با فتوشاب هم اوایل خیلی سخت بود فقط چندتا ابزارو  می شناختم اصلا نمی تونستم کاری بکنم. پروژه هایی که در ذهن داشتم و نمی تونستم طراحی کنم. فهمیدم پیچیده تر از این حرفاست. از عمه عطیه هما که دوره فتوشاب گذرونده بود راهنمایی خواستم. پروژ ه ایی هم ساختیم ولی مشکل اینجا بود که فتوشاب من ٨ بود و خیلی فرق داشت با نسخه های قبلی. با نسخه های قبلی  هم اصلا نمی تونستم کار کنم به دلیل  تک UNDO. تصمیم گرفتم ول کن فتوشاب نباشم، و کارهایی هم کردم ولی اصلا راضی کننده نبود،دیگران می پسندیدن ولی خودم خیلی انتظار بیشتری داشتم، کارم به جایی رسیده بود که حتی خواب می دیدم و اولین پروژ ه ایی هم که طراحی کردم مطمئن نیستم خوابشو دیده بودم یا در خواب و بیداری از کثرت فکر زیاد از فکرم گذشت. که صبح تا بیدار شدم، متوجه این موضوع شدم و جالبه که خواب یا فکر شبانه نتیجه داد و آنچه که می خواستم انجام شد. و آن ایــــــــــــــــن بود. همان چیزی که مدتها با شب بیداریها براش تلاش میکردم. دیگه سر از پا نمیشناختم.

....

و دیگه با این دنیای اعجاب انگیز روز به روز آشناتر می شدم  و در نهایت عاشقش شدم، خصوصا این نسخه 8ش. البته گاهی Paint به کارم می اومد، طوریکه می گفتم: " خدا این Paint رو هم از ما نگیر.".

...

بله غول بزرگو در طی شب زنده داریهای طولانی شکست دادیم. و دیگه هی طراحی کردیم و باز هم طراحی کردیم که در پست"تزیینات تولد" خواهید دید.

...

فقط میموند کلی مقوا که رو دستم مانده بود، که باید براشون فکر میکردم که از غصه رو دستم موندنشون در بیام، ماشالله کمم نبودن (مقواهای یک رو و دورو، انواع و اقسام فابرینا از هر رنگ ٢ تا، کاغذهای رنگی،.. )، هروقت بیرون می رفتیم من فقط چشمم کاغذ رنگی می دید و بررسی جنس و تخمین ضخامت و تعیین کارآیی.و .... اینو بگم که آخر کار کمم آوردم. ببینین دیگه چه کردم.

کاغذکشی ها وضعشون فرق می کرد، اونها برنامشون معلوم بود. فقط از مراحل انجام کاردستی های کاغذکشی عکسی موجود نیست.

...

 

به ادامه مطلب هم برید.

 

هما در زمان درست کردن کاردستی عدد یک که ار مراحلش عکس گرفته نشد. فقط هما با تیکه های کاغذ که بازی می کرد ، عکس گرفتم چون این عدد یک با همین تیکه ها درست شده.

این یکه هم بعدا دمش تراشیده شد آخه اینجوری یک کم، 1 خشمگینی بود.

کاغذکشی ها: گلهای بادبزنی و گلهای توپی آویزان. و اینم چتر رنگین کمان.

پروژه های فتوشابی. برش داده شده و برش نداده شده  شامل لیبل ها - فلش تولد ریسه ها و...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)