همای عــ❤ــزیزتر ازهمای عــ❤ــزیزتر از، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

همای اوجــــــــــــــــــــ❤ سعادت

مقدمات تولد رنگین کمانی 1

1392/11/14 2:19
نویسنده : مدیر
1,254 بازدید
اشتراک گذاری

برای تک دخترم، تم تولد رنگین کمانی برگزیدم تمی شاد و رنگارنگ. این که چرا رنگین کمان؟؟؟ بماند. فقط اینکه دنیای ما فرقی با رنگین کمان نداره با وجود این رنگین کمون کوچولو که واقعا با اومدنش تمام دنیا رنگین کمون شد.

 

....

از مقدمات  تولد هما جان اینکه از مدتها پیش، میشه گفت اواسط تابستان برای تولدش روز و شب و شب و روز فکر می کردم و جستجو و تحقیقات در حد ناسا. و از اوایل مهر ماه جدی شدم. می گم جدی چون در حین تحقیقات و مشاهده وب ها و سایت های موسسه تداراکات، اصلا در خودم نمی دیدم که بتونم چنین تولدی بگیرم. از طرف دیگه هم چنانچه به موسسه ایی می سپردم هزینه هاشون و قیمت هاشون برام قابل درک نبود به جز چندتایی که البته کارشون هم معمولی بود. فتوشاب هم که هیچوقت بلد نبودم و مدتها بود که کار نکرده بودم، فقط یکسری از ابزارهاشو می شناختم.

....

با تفاسیر بالا عزمم را جزم کردم آنچه را که می خواهم با مقوا بسازم به صورت دستی. طی چند مرحله هر جا که حتی 50 تومن هم مقوا ارزونتر می دیدم می خریدم . از مقوای یک طرفه برگی 550 تومان بگیر تا مقوای فابرینا برگی 2000-1800  تومان که من 1750 خریدم با چونه.

...

یک شب هم بابا شهرام زحمت کشیدن ما را تا کرج بردن. که هنوز هم که هنوزه میگه. از قبل سرچ کردم بورس پارچه فروشان، میدان کرج می باشد. تا کرج که رفتیم دقیق نمی دونستیم کجاییم ولی خیلی اتفاقی و خدا خواهی همون مسیری که ماشینو پارک کردیم بورس لوازم خرازی بوده و بعدها متوجه شدیم میدون کرج و بورس پارچه فروشان جای خیلی اونورتری بوده و من  خدارو خیلی  خیلی شکر کردم ما رو درست انداخت همونجا که می خواستیم.

اصلا پارچه فروشان به خرازان ربطی ندارن. من تو ذهنم ربطشون داده بودم تا به واسطه این یکی، اون یکی رو پیدا کنم.  واقعا خدا من چجوری لطفتو جبران کنم؟؟؟ همش به خودم میگم اگه رفته بودیم میدون کرج و اونجا هدف خریدیمون رو پیدا نمی کردیم، اونوقت چقدر دیگه باید دوباره صرف انرژی و زمان و شرط و شروط و قول و وعده و وعید و... میدادم خیال باطلتا دوباره بابا مارو ببره برای خرید. البته یه کوچولو، یواشکی بگم من نمی دونستم که در اصل باید بازار خرازی برم نه بازار پارچه فروشها. دیگه خدا کمک کرد. امداد غیبی همینه دیگه. یکدفعه دیدیم همونجایی هستیم که باید باشیم و همه اون چیزهایی که می خوام از پارچه ارگانزا تا کاغذکشی و بادکنک و جون آدمیزاد پیدا میشه.

...

هما از این همه رنگ و بادکنک و ... به هیجان اومده بود مخصوصا این که دقیق وسط معرکه بود، و کسی هم دورش نمی کنه برعکس همیشه!!!

 

 عکس ها به تاریخ ٢١ آبان ماه می باشد.

هما می خواست تک تک بادکنک ها رو امتحان کنه، نمی دونم دقیقا در چه مورد. ولی احتمالا فکر می کرد با همدیگه فرق می کنن.

 

فوت کردن که مثل پدرش بادکنکو می کشه.

 

فکرهایی تو سرشه که من عکس نندازم.

 

درخواست با خنده از من برای بادکردن بادکنک

 

انجام نشد. صورت دیگه از درخواست.

 

درخواست انجام شد.

.

 

صبر نداشتن و خیلی خواستن.

در آخر بادکنک مذکور باد نشد و غیب هم زد و هما هم داره میگه نیست.

فوت کردن همایی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)